سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه مجادله اش فراوان شود، از اشتباه ایمن نماند . [امام علی علیه السلام]

هفته نامه جوانان خسروشهر

خدایا انگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم...

 

              وانگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم....

 

                                                    (کورش کبیر پدر سرزمین ایران)

 

 

 

هرگز زانو نخواهم زد حتی اگر سقف اسمان

 

                         کوتاهتر از قامتم شود...

 

                                       (کورش کبیر پدر سرزمین ایران)

خدااا

 

  از داشته هایت که به ان می بالی خدا را کم کن ببین چه میماند؟!

 

  و به همه ی نداشته هایت که از ان می نالی خدا را اضافه کن ببین چه کم داری؟!

 

 

 

 مهربانی.....

 

 در حضور خوار هم میشود یک یاس بود

 

 در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود

 

 می شود حتی برای دیدن پروانه ها

 

 شیشه های مات یک مترو که را الماس بود

 

 دست در دست نسیم بال در بال پرنده

 

 ساقه های هرز این بیشه هارا داس بود

 

  

 

 دل شکستن

 

 پازل دل کسی رو به هم ریختن هنر نیست

 

 هر وقت تونستی با تکه های شکسته دل یه نفر یه دل جدید براش بسازی هنر  کردی....




خسروشاهی ::: پنج شنبه 90/3/12::: ساعت 9:29 صبح

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد ودادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

     

اگه چشمم تو رو خواست قول میدم چشممو ببندم، اگه زبونم تو رو خواست قول میدم گازش بگیرم ، اما اگه دلم تو رو خواست چه کار کنم.؟؟

     

عاشقت خواهم ماند بی انکه بدانی ...
دوستت خواهم داشت بی انکه بگویم ...
درد دل خواهم گفت بی هیچ کلامی ...
گوش خواهم داد بی هیچ سخنی ...
در آغوشت خواهم گریست بی انکه حس کنی ...
در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حرارتی !!!...

این گونه شاید احساساتم نمیرد

     

تمام گلهای قرمز دنیا مال تو و گلهای سفید مال من ، اگه تو فراموشم کردی گلهای قرمزت پرپر بشه ، اگه من فراموشت کردم گلهای سفید کفنم بشه

     

آری دوستی دو نیمه دارد نیمی از آن عشقی است که دل تو را بیقرار کرده است و نیمی دیگر آن محبتی است که در دل من می تپد

     

 

 

عاجز کسی است که دوستی نداشته باشد و عاجز تر از آن کسی است که دوست خود را از دست بدهد

     

سلام، این چه اخلاق بدیه که تو داری؟ چرا هر چی از آدم برمی داری دیگه نمیدی.نمی‌گی من دلمو لازم دارم؟

     

به دریا بزن قایقت میشوم     .حقیرم ولی لایقت میشوم.

عاشقی را بلد نیستم            .تو یادم بده عاشقت می شوم

 

یه روز عشقت رو دزدیدم وبرای اینکه جای امنی داشته باشه اون رو تو قلبم پنهان کردم غافل از اینکه روزی برای پس گرفتنش قلبم رو خواهی شکست

 

داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند ، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند

 

آرزو کردم که یک شب در سراب زندگی چون شراب کهنه ای نوشت کنم اما نشد 

 نازنینم، نازنینم یاد تو هرگز نرفت از خاطرم آمدم تا این سخن آویزه گوشت کنم اما نشد

شعله شد تا به دل خاکستر احساس تو لحظه ای رفتم که خاموشت کنم اما نشد

بعد از آن نامهربانیهای بی حد وحصر سعی کردم تا فراموشت کنم اما نشد

 




خسروشاهی ::: پنج شنبه 90/3/12::: ساعت 9:27 صبح

جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری.
    رییس دانشگاه
    1.مردی فرهیخته و خوشتیپ
    2.به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم،هیچ ذهنیتی ندارم.
    یک وعده غذای سلف
    1.بیفستراناگوف با سس کچاپ با نوشیدنی خنک
    2.چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز
    کارت دانشجویی
    1.کارت شناسایی و هویت دانشجو
    2.تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است
    خوابگاه
    1.محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط
    2.مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش
    کوئیز
    1.امتحان ناگهانی استاد از دانشجو
    2.لاف بزرگی که هرگز به تحقق نمی پیوندد
    شب امتحان
    1.شبی برای دوره کردن درسی که در طول ترم خوانده شده است
    2.شبی که تا صبح باید مثل ... درس خوند
    جزوه خوش خط دخترها
    1.بمیرم از هیچ دختری جزوه نمیگیرم،من عادت دارم فقط جزوه خودمو بخونم
    2.طلای کاغذی
    تقلب
    1.یک روش غیر اصولی و ناجوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان
    2.تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان
    مشروط شدن
    1.عمرا،من تو دبیرستان معدل کمتر از 18 نداشتم
    2.نمک تحصیل در دانشگاه
    وام دانشجویی
    1.کمک هزینه برای دانشجو
    2.مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته
    ازدواج دانشجویی
    1.حرفش رو نزن من قصد ادامه تحصیل دارم
    2.کو؟کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟؟
    حراست
    1.ارگانی برای حفاظت از دانشجو از گزند خطرات
    2.ارگانی برای حفاطت از دانشگاه از گزند دانشجویان
    دانشجو
    1.فردی که به دنبال علم آموزی و تولید علم است
    2.ها ایی دانشجو که وگفتی ینی چه؟؟؟!!!




خسروشاهی ::: پنج شنبه 90/3/5::: ساعت 10:51 صبح

شما یادتون  میاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده ، ما هم ذوق مرگ می شدیم.

شما یادتون میاد ، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم ، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم

شما یادتون میاد ، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !

شما یادتون  میاد ، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ گ، وگ وگ گ، وگ وگ وگ وگ، وگ…

شما یادتون میاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو

 شما یادتون میاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا بچه ها سر صف ازمون حساب ببرن

 شما یادتون میاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم دخترا هم کفش تق تقی فقط واسه عیدا میتونستن بخرن

 شما یادتون میاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد ( ببخشید این یتیکه رو سانسور نکردما)

 شما یادتون میاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم ، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم ، بعدش که نوبت خودمون میشد ، دیگه عمراً پیاده می شدیم.

 شما یادتون میاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم ، بعد عرق میکرد ، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم ، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد ، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده.

 شما یادتون  میاد: از جلو نظااااااااااااااااام …

 شما یادتون  میاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه… احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم ، دلتون بسوزه.

شما یادتون میاد آقایان مدنی وشیدائی وخانمها عمودی وشمالی رو

شما یادتون  میاد، سر صف  دعا میخوندند ودانسته ویا ندانسته باید آمین میگفتیم.

شما یادتون میاد شعار خدایا خدایا......................

شما یادتون  میاد: آن مان نمارا، دو دو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی.

شما یادتون میاد سرویس بلال عمو سوار شدن 50نفری

شما یادتون  میاد ، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند ورق میزدیم میشد انیمیشن.

شما یادتون  میاد ، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم ، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود ، ولی سمت چپی ها نو بود.

شما یادتون  میاد ، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست ، اونا یه درس از ما عقب تر باشن.

شما یادتون میاد ، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم.

شما یادتون میاد ، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم.

شما یادتون میاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل :دییییییییی.

شما یادتون میاد ، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلاً میخوایم دست بدیم ، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده ، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟

شما یادتون میاد از سنگ قبرهای حیاط مدرسه بعنوان نیمکت استفاده میشد( دبستان ربانی - نامجو)

شما بقالی خدامی کنار دبستان یادتون میاد .

شما یادتون میاد برنامه های 22 بهمن مدرسه

شما یادتون میاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!! شما یادتون میاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه ، کتری چایی روشه ، تا کبریتو کشیدم ، دیگه هیچی ندیدم.

شما یادتون  میاد ، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه “برگه امتحان” گنده نوشته بودن.

شما یادتون  میاد ، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم ، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه.

شما یادتون میاد کفشهایی بانام چینی جفتی 200 تا 250 تومان بارنگهای سیاه وسفید

شما یادتون  میاد ، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:30 تا 7 صبح ، رادیو برنامه “بچه های انقلاب” رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم.

شما یادتون  میاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !

شما یادتون میاد ، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم ، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!
شما یادتون میاد ، بچه که بودیم به آهنگ ها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه ، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم.

شما یادتون میاد ، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون ، تو کتاب تعلیمات اجتماعی.

 شما یادتون میاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره ، الکی صدای گریه کردن درمی آورد.

شما یادتون میاد بلاخره کبری خانم تصمیمشو گرفت کوکب خانم مهموناتشوبدرقه کرد آن مرد درباران آمد چی شد

شما یادتون میاد ، با مدادتراش و آب پوست پرتقال ، تار عنکبوت درست می کردیم.

شما یادتون میاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به نیازمندان بفرستند.

شما یادتون میاد ، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم ، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون ، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد ، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد ، محکمتر رو میز میکوبیدیم.

شما یادتون میاد ، دبستان که بودیم ، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش ، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم :دیییییییی.

شما یادتون میاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه.

شما یادتون میاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا).

شما یادتون میاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست ، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه.

شما یادتون میاد ، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود ، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها ، یا ضرب المثل یا چیستان …

شما یادتون  میاد ، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت ، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانال ها رو عوض کنه.

شما یادتون  میاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرک ها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خال های سرخ و زرده ، با بال های قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه… بالهاشو زود میبنده روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده

شما یادتون میاد ، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررتررررررررررررر صدا میداد.

شما یادتون میاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم ، هر چیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه ،  به کار میگم همیشه ، بی کار و بی اندیشه ، چیزی درست نمیشه ، چیزی درست نمیشه.

شما یادتون  میاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است…

پی نوشت:"مرا در کودکیم جستجو کنید..."

 پی پی نوشت:وقتی کوچیک بودیم دلمون بزرگ بود ولی حالا که بزرگ شدیم بیشتر دلتنگیم....

 کاش کوچیک می موندیم تا حرفامونو ازنگاهمون بفهمن نه حالا که بزرگ شدیم و فریاد هم که می زنیم باز کسی حرفمون رو نمی فهمه...

 اصلاًً خوش به حال پسرهای دیروز که با ذغال برا خودشون سیبیل می کشیدند .. نه پسرهای امروز که خودشون رو مثل ماماناشون درست می کنن




خسروشاهی ::: پنج شنبه 90/3/5::: ساعت 10:50 صبح

انسان های بزرگ درباره عقاید سخن می گویند
انسان های متوسط درباره وقایع سخن می گویند
انسان های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند

انسان های بزرگ درد دیگران را دارند

انسان های متوسط درد خودشان را دارند

انسان های کوچک بی دردند


انسان های بزرگ عظمت دیگران را می بینند

انسان های متوسط به دنبال عظمت خود هستند

انسان های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند


انسان های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند

انسان های متوسط به دنبال کسب دانش هستند

انسان های کوچک به دنبال کسب سواد هستند


انسان های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند

انسان های متوسط پرسش هائی می پرسند که پاسخ دارد

انسان های کوچک می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند


انسان های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند

انسان های متوسط به دنبال حل مسئله هستند

انسان های کوچک مسئله ندارند


انسان های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن برمی گزینند

انسان های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند

انسان های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند




خسروشاهی ::: پنج شنبه 90/3/5::: ساعت 10:48 صبح

ملانصرالدین هر روز در بازار گدایی می کرد و مردم با نیرنگی حماقت او را دست می انداختند. دو سکه به او نشان می دادند، یکی از طلا و دیگری از نقره. اما ملانصرالدین همیشه سکه نقره را انتخاب می کرداین داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد می آمدند و با این روش او را دست می انداختند،تا این که مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه ملانصرالدین را آن طور دست می انداختند ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت : هر وقت دو سکه به تو نشان دادند سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می آید هم تو را مسخره نمی کنند.ملانصرالدین پاسخ داد: ظاهراً حق با شماست. اما اگر سکه طلا را بردارم دیگر مردم به من پول نمی دهند تا ثابت کنند من احمق تر از آنهایم. شما نمی دانید تا حالا با این کلک چه قدر پول درآورده ام




خسروشاهی ::: پنج شنبه 90/3/5::: ساعت 10:46 صبح

چارلی چاپلین به دخترش: تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدن عریانت را نشانش نده! هیچ گاه چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان مکن قلبت را خالی نگه دار اگر هم یه روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد به او بگو که تو را بیش تر از خودم وکمتر از خدا دوست دارم زیرا که به خدا اعتقاد دارم وبه تو نیاز دارم


برای اداره کردن خودت از عقلت استفاده کن وبرای اداره کردن دیگران از دلت
دلم گرفت از ادماییکه میخوان مال اونا باشی اما مال تونیستن از ادماییکه زیر بارون واست میمیرن وقتی افتاب شد یادشون میره با تشکر


من از زندگانی آموختم چگونه اشک ریختن را، ولی اشکهایم نیاموخت چگونه زندگی کردن را
متین ترین کلمه (عشق)است.جذاب ترین کلمه (اشنایی)است.پاک ترین کلمه(وجدان)است. تلخترین کلمه (جدایی)است. زشترین کلمه (خیانت)است. سخترین کلمه(تنهایی)است.وبدترین کلمه(بی وفایى)است  .


گل عشق تو هستم شبنمم باش/ دلم دنیای زخمه مرحمم باش. ز درد بی کسی قلبم شکسته/ به شهر بی کسی ها همدم باش


در کنار ساحلت من قایقى شکسته ام تو همان ساحل عشقى که بهت دل بسته ام
ای رفیق مهربان هرشب دعایت میکنم! اگرندارم سروتی جانم فدایت می کنم
درعشق اگرعذاب دنیابکشی *بااشک به دیده طرح دریا بکشی *تاغربت من هزارفرسنگ باقیست *تنها نشدی که درد تنها بکشی

 

زنها دو وقت گریه می کنن : ?- وقتی فریب می خورن ! ?- وقتی می خوان فریب بدن




خسروشاهی ::: پنج شنبه 90/3/5::: ساعت 10:44 صبح

 

 

کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می  نشست

که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود آن هم به سه دلیل؛

اول آنکه کچل بود،

دوم اینکه سیگار می کشید .

و سومکه از همه تهوع آور بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت!

چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،

آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه :

زن داشتم ،سیگار می کشیدم وکچل شده بودم.

وتازه فهمیدم که خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران که ابراز انزجار می کند

ممکن است در خودش بوجود آید.

دکتر علی شریعتی :




خسروشاهی ::: پنج شنبه 90/3/5::: ساعت 10:43 صبح

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 12


بازدید دیروز: 9


کل بازدید :38120
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
خسروشاهی
این وبلاگ مخصوص جوانان خسروشهر میباشد وهر هفته روزهای پنجشنبه با مطالب و نوشته های گوناگون به روز خواهد شد خسروشاهی هایی که می خواهند نوشته هایشان در این هفته نامه درج گردد می توانند با ایمیل یا در قسمت نظرها با ما در ارتباط باشند در ضمن حتما نظر وپیشنهاد وانتقاد یادتان نرود
 
 
>>آرشیو شده ها<<
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<